loading...

پیچیده اما ساده مثل بارون

روز نوشت و خاطرات شخصی

بازدید : 681
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 7:39


به نام خدا
خانم مهندس تماس گرفت ودرخصوص لایحه جدیدی که دستش رسیده مشورت کرد وهمچنین یک ایرادی دریک سندی پیداکرده بود که احتمالا جعل است واگر این ایراد مقرون به واقع باشد دلیل دیگری بر اثبات حرفهای ایشان است که بناشد پیگیری کند-برای استشهادیه به ایمان گفتم با پدرش صحبت کند از پاسخ او بنظرم آمد قدری برای این امور احتیاط می‌کنند وگفتم اشکال ندارد؛قبلا درخصوص استشهادیه برای گواهی انحصاروراثت مسعود هم به همین نحو عمل شد وخوب هم هست این پاسخ-به امین برای ارسال وجوهاتی وپیگیری دارویی سفارش کرده بودم متاسفانه علیرغم چندین ساعت آن را ندیده بود؛قبلا هم تذکرداده بودم اما خیلی توجه نکرده من چه کنم؟مدتها قبل یکی از منسوبانم برای تخفیف شان وکارشخصی فرموده بودند-نقل به مضمون-که دریک جا نشستن وبا کامپیوتر کلیک کردن وکارانجام دادن مگر چقدرسخت است؟من البته جوابی ندادم اما این روزها جالب است-وبجاست- ایشان ملاحظه بفرمایند که بعض از نزدیکان خود ما-صرف نظراز دیگران-از یک انتقال با موبایل واطلاع پیامک واطلاع روند کارخودشان-نه حتی من- عاجزند-یکی از عزیزان دیگرهم متاسفانه -مثل اکثر مواقع دیگر-اموری که مدیریتش بامن است ولازمه مدیریت صحیح ؛اطلاعات به هنگام ودقیق است؛بدون مشورت وچک کردن بامن اقدام کرده وبعد ازارسال یاد من افتاده؛وبعد بیماری وووورا بهانه کرده؛علیرغم تلاش‌های بسیار ارزشمند ایشان که درجای خود نیازمند سپاس ویژه است اما درمواردی اصولا هماهنگی-درجزییات-راتوجه ندارند ونتیجه آن میشود که مشخص است-دکترحسین هم تماس گرفت ونگران بود که من آیا ناراحتم برای استشهاد؟گفتم نه وبیشتر از عدم اطلاع وبی تدبیری بستگان وخانواده ناراحتم واشرفی هم متوجه شد من دخالتی نمیکنم محترمانه برای عدم حضور واستشهاد عذرخواسته بود؛اگر ازمن سوال کنند چرا کارها وپیگیری‌های بعضی به نتیجه نمیرسد؟به تجربه تنها یک پاسخ خواهم داد وآن این است که هماهنگی به موقع و فرهنگ کارگروهی را بلد نیستیم وبه تشخیص خود عمل می‌کنیم-ملکوتی بالاخره دادنامه اش ابلاغ شد وقرارشد برای ضمانت وتشریفات اداری دیگر اقدام وخوشحال شده بود وامیدوارم حل شود-میرصادقی درموضوعی خانوادگی مشورت کرد ومن صلاح ندیدم-به زعم خودم-مادرشان تغییری دروضعیت فعلی دهد؛گرچه خودشان باید تصمیم نهایی بگیرند-لادن همسایه قدیمی‌اطلاع داد بچه‌هایش بیمارشده وگرفتار هم بود از بیمارداری؛برایش سلامت وصبرآرزودارم-سلحشورتماس گرفت وقدری دعوایش کردم که این قدر به هرکس زنگ نزند ومشکل برای خودش ودیگران درست نکند؛اگرتوجه کند-علی همسایه قدیمی‌مان اطلاع داد حاج محمدعلی پل دیگرهمسایه مان فوت کرده؛بسیارمتاثرشدم وبرایشان پیام تسلیتی فرستادم وعذرخواهی ازاینکه نتوانستم برای تسلیت حضوری بروم وبه دیگرهمسایگان هم اطلاع دادم-عصر سلمانی رفتم وبعد هم برای فیزیوتراپی ویک جلسه دیگرمانده است وان شالله که خیراست ودرمان سریع ترصورت گیرد-امینی تماس گرفت وقرارشد‌‌ان‌شاالله زیارتش کنم؛این ملاقاتها ودیدارها زیادشده وامیدوارم برسم به آنها.

نمیدونی چقد دلم میخاد
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی