به نام خدا
مثل همه ساله خاطرات سال۶۸ وروزهای درگذشت امام درذهنم آمد وعکسهایی را هم دیدم که جالب بود والبته هرکدام خودش داستانی داشت-آرمان ومادرش برای دیدن خاله اش رفتند-پیام برای سالروز تولد روستا دادم که فردا هست و درذهنم تولدی بود از ملکوتی سوال کردم اشتباه بود واو تیرماه است واز سعید پرسیدم که تولد اوهست تبریک گفتم وحدسم درست بود-یکی از عزیزان پیامیبرای من فرستاده بود واز خاطرهای گفت که لباسی فرستاده بوده ومن پس از یک سال استفاده کرده بودم؛نخواستم پاسخی بدهم؛لابد حق با ایشان است-یکی از منسوبینم گلههای زیادی از من کرده همهی آنهارا خواندم لابد حق هم با ایشان است وضعف من؛فردا هم قراربود شب میهمان بزرگواری باشم که چون انتظار به حق ایشان را نتوانسته بودم اجابت کنم صلاح ندیدم بروم-با خواهرم درخصوص موضوع کارشناس صحبت کردم گویا وکیل ایشان هم نظراتی داشته گفتم به نظرایشان عمل کنند-باحسن وسهام با آلکس وفستوس تصویری صحبت کردیم خوب بود؛فرصت هم نشده دیدن آلکس ودوستانش بروم که به حسن گفتم فردا اگرشد دیدنش بروم-عمران را حالش را پرسیدم وقدری بهتربود وگویا گفته اند خیلی نیاز چندانی به شیمیدرمانی نیست؛امیدوارم شفای عاجل یابد-با سیامک صحبت کردم ودرگیرکارهایش بود؛قرارشد تهران بیاید زیارتش کنم-با دوست سیدرضاصحبت کردم وآن موضوعی که تصورمیکرد برایش رقم میخورد نشده ویک درجه پایین تررا به اوداده اند؛خیراست-با دوستم برای تعویض وتعمیرگوشی امیرصحبت کردم درحال تعمیرآن بود؛خوشحالم.
بازدید : 802
جمعه 15 خرداد 1399 زمان : 7:37