loading...

پیچیده اما ساده مثل بارون

روز نوشت و خاطرات شخصی

بازدید : 248
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 17:38


به نام خدا
برای فیزیوتراپی رفتم؛آخرین جلسه بود واز زحمات آنان هم دراین مدت که رفتم تشکرکردم؛امیدوارم درمان با ورزش مختصر ادامه وحل شود-احوال یکی از دوستان را پرسیدم وکماکان اعتقاد داشت نباید دکتر برود؛قرنطینه آنهم نسبی بود؛امیدوارم مشکلی حادث نشود-حال سیدی را پرسیدم که درشهر دیگری خدمت میکند وخوشحال شدم؛جوان برازنده وخوبی بود وپرخاطره-با دکتر سعید درخصوص یکی از دوستان که بیماربود مشورت کردم-با امین درخصوص بعض وسایل جامانده از ماشین‌های قبلی صحبت کردم تا ببردو بفروشد-با اشرفی تلفنی صحبت کردم ودرخصوص کارها مشورت کردم-بهروز رفته بود پیش مادرم واستشهاد را امضاکرده بود؛تشکرکردم-احوال مرادی را پرسیدم؛بهتر بود-با دوستی درخصوص بیماری ومشکلات خودش صحبت کردم؛بهتر بودند شکرخدا.

در مورد #آزمون_دکترا 👇
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی