پیچیده اما ساده مثل بارون

به نام خدا
دیشب تا صبح باران بشدت می‌بارید ومن بخصوص دراین فصل سال بارشی اینگونه وبشدت را به یاد ندارم؛زیر باران طبق معمول دعا کردم؛زیر باران وسروصدای رعد وبرق وبوی آن وفضای تلطیف متعاقبش حس بسیار خوبی به من دست میدهد-حال دکترحسین را پرسیدم وگفت قدری دچار مشکل وتنگی نفس شده وگفتم باید استراحت کند که سرشیفت دربیمارستان بود وتعجب کردم؛پیگیر کارهای شکایت وقضایی اش با شرکا هم بود که توصیه‌هایی کردم-درخصوص اینکه یک سال واندی است که کارت ملی آقا صادرنشده ناچارا به بازرسی کل کشور منعکس کردیم؛ درحالی که نظارت برحسن جریان امور در فرایند دستگاه‌های اجرایی برعهده این سازمان است آن را بایگانی وارشاد فرمودند که به مرجع نظارتی درون سازمان ثبت احوال مراجعه شود وموجب تعجبم شد؛بهرحال باید پیگیرشوم این هم مشکلی است- ایران که پیگیر رعایت قانون درمحل خدمتش بود واز باب کرونا می‌بایست تعطیل میشد اطلاع داد بخشنامه اش صادرشده وامیدوارم مشکل اوهم حل والبته رعایت شود درقسمت آنها-امید از رفتن سرکار خودش راضی است ودیشب میگفت مسوول آنها می‌گفته چطور با این شرایط وموقعیت سرکارمی‌آیی ومتعجب بوده؛بهرحال از آرامشش خوشحالم-علی اطلاع داد که خانمش بینی اش راکه مشکل داشته بالاخره عمل کرده ودرحال نقاهت است؛تعجب کردم الان دراین موقعیت کرونایی از عمل؛سالها پیش توصیه کرده بودم که نرفته بود؛برایش سلامت آرزومیکنم.-خواهر دوستم اطلاع داد که ابلاغ منع تعقیب در شکایتی که از اوشده بود رسیده وخوشحال بود که حقش استیفا شده وعدالت ساری؛خوشحال شدم از خرسندی اش.عمو غلام زنگ زد وحالم را پرسید که تشکرکردم وجویای احوال پدر ومادرم هم شد