loading...

پیچیده اما ساده مثل بارون

روز نوشت و خاطرات شخصی

بازدید : 218
سه شنبه 5 آبان 1399 زمان : 14:38


به نام خدا
تا دم ظهر خواب بودم ودیشب دستم را خودم باز کردم؛ خوب بود اما هنوز کرختی دو انگشتم هست وبلکه حس میکنم بیشترهم شده که نباید توجه چندانی کنم تا فیزیو تراپی تمام شود؛گویی این گردن وبدن یخ زده ومنجمد بوده وحال آن را از خواب درحال بیدارکردن اند؛خیر است-شنیدم قدری خاطر یکی از منسوبان را مکدر کرده اند؛هم ناراحت شدم وهم از اینکه اورا آماج ظلم وتهمت قرار داده بودند متاثر؛از رفتار عقلانی وتدبیر ونجابت او متشکرم-با یکی از وکلای پدرم تماس گرفتم وگفتم اگر کاری باید بشود بفرمایند تا برای دادگاه ایشان هماهنگی کنیم وقرارشد با مشورت با وکیل دیگری اطلاع دهند-یکی از عزیزانم اطلاع داد که دکترشیخی درامری با او مشورت کرده؛توجه چندانی نکردم از لحن وسبک وسیاق پیگیری اش گفتم جدی نگیرد-حاضران تماس گرفت واحوال پرسی کرد وقدری درخصوص رفتارهای شخصی گفت که دیگر عجیب نیست برایم؛درمورد خودش هم گفت با دیگر اعضای خانواده اش برمیگردد-دایی تماس گرفت ودرخصوص پیامک‌هایی که برایش میرود سوال کرد وگفتم از مرکز ارتباط بانک مربوطه سوال کند-شب تصویری با آرمین وپدرش که جشن تولد خانوادگی ومحدود گرفته بودند صحبت کردم؛علیرضاراهم گرفتم که بیشتردر بحر تلویزیون بود تا مکالمه-شهرام درخصوص وام همسرش که طولانی شده پرسید وگفتم با آقامیری تماس بگیرد وبتواند کمک می‌کند.

چهارمین روز از آبان
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی