پیچیده اما ساده مثل بارون

به نام خدا
دیروز صبح دادنامه اشرفی وهمکارش دال بر تبرئه شان را خواندم؛مستدل ومنطقی وقانونی انشا شده بود؛همین که میخواندم اعصاب خوردی؛تنهایی وفشاری که این مرد تحمل میکرد از جلوی چشمم رژه میرفت وناخودآگاه اشکم جاری شد؛از قاضی رسیدگی کننده وشجاعت ایشان متشکرم وبه ایشان هم گفتم بعید نیست شاکی اعتراض هم کند اما خیلی بعید است دادگاه تجدید نظر رای با این استدلال‌های متقن ومحکم را نقض کند-درهمین حین آقای نصیری آن مرد محترم اورژانس که مدتی است از او خبر نداشتم وبعد از ابتلا به کرونا بی اطلاع بودم زنگ زد؛بسیار خوشحال شدم؛برای سرنوشت او از بیمارستان تا آرامستان ومحل کارش پیگیری کردم و از این که اورا سلامت یافتم وشفا یافته بغض کردم؛مدتها در بیمارستان وخانه بستری بوده ولی پدر ومادرش دریک روز فوت کرده اند؛خدا به او شفای عاجل بیشتر عطا وروح پدر ومادرش را شاد فرماید؛ان شاالله-ابول برایم استیکرهای جالبی از شبیه عکس خودم درست کرد وفرستاد برای فضای مجازی؛جالب بود-از آذر خانم برای اهتمام به کارهای مدرسه اش با وجود عدم وجود بودجه تشکرکردم وازاینکه بیشتر نتوانستم یاری اش کنم عذرخواهی کردم-مهدی از سربازی آمد سر زد وبرایم باقلوا هم آورده بود کادو؛بسیار تشکرکردم ازش-جفری درخصوص اختلاف پرداخت اقساط معوق گفت وقرارشد پسرش برود صحبت کند ونتیجه را به من بگوید؛مطلع شدم دختر بزرگش هم ازدواج کرده؛خوشحال شدم؛امیدوارم زندگی اش به روال جاری تر بیافتد-امین نزد متخصص رفت وگویا قدری معده بوده وباید دارو مصرف کند وامیدوارم سالم وتندرست باشد؛همه خانواده درگیر ونگران اوهستند ومادرم نگران تر؛از یکایک آنان متشکرم-زنگ زدم حال خواهرم را هم پرسیدم که خودش وعلیرضا قدری بیمار بودند؛شفای عاجل برایشان آرزو دارم.