پیچیده اما ساده مثل بارون

به نام خدا
یکی از روسای محترم به جای دیگری منتقل شده که گویا مراد دلش بوده؛ تبریک گفتم وجسارتا" چون سالهاست اورا میشناسم توصیه کردم مراقب جامع الاطراف پیرامون خودش باشد-یکی از دوستان اطلاع داد که هدیه‌‌‌ای را که فرستاده بودم رسیده؛مبارکشان باشد- علیان تماس واوهم از سلحشور گِله داشت وگفتم مشکل این است که تعارف میکند وصریح آنچه که درتوانش نیست بگوید درتوانم نیست تا این گِله‌ها پیش نیاید-ملکوتی درخصوص دادسرا که پیگیری کرده بود ونامه‌‌‌ای که بانک برده بود تا استمهالی بگیرد گفت وامیدوارم به نتیجه برسد-زارع تماس واحوال پرسی کرد؛از اینکه فکرمن بود خوشحال شدم وتشکرکردم-یکی از عزیزانم لایحه برای دادگاه پدرنوشته ودرخصوص وضعیت رجوع خانواده ساجدی هم مکاتبه کرده بود؛تشکرکردم ودرخصوص پرونده دیگری هم باز ایشان را خواسته اند که درمقام دفاع از شکایت موکلش برود که اظهار خستگی میکرد-وکیل فرهاد تماس گرفت ودرپی راهی بود تا با قضات معاونت قضایی برای توضیحات درخصوص موکلش دیدارکند؛گفتم بعید است اجازه دهند وتا جایی که میدانم رسیدگی درآن حوزه بنوعی محرمانه است-برای احسان چک کردم ولایحه‌‌‌ای که فرستاده بود نرسیده-یا ثبت نشده- متعجب شدم-فاضل دوست جوانم اطلاع داد که در دانشگاه ثبت نام کرده؛خوشحال شدم-شنیدم یکی از عزیزانم درمراحل مقدماتی پذیرش مدرس برای دانشگاه پذیرش شده وموفق؛خوشحال شدم وامیدوارم دردیگر مراحل هم موفق بشود-عصر برای فیزیوتراپی رفتم و۲جلسه دیگرمانده-برای خرید عینکی مناسب وکت چرمی‌با استفاده از تخفیفات رفتم وخوب بود-درموردی که نیازمند استشهاد بود متاسفانه خانواده هماهنگی لازم وبه موقع بامن نکردند-مثل اکثرمواقع-وتازه متلکی هم زدند چرا سخت می‌گیرم؟ منهم گفتم دراین قسمت به من ارتباطی دیگرندارد وخود دانید؛تلفنی به علی هم گفتم-سالروز درگذشت دختربیات را تسلیت گفتم وتشکرکرد یادم بوده-دیانا دختردایی را تولدش تبریک گفتم-شنیدم خانواده امینی هم مبتلا به کروناشده اند ومرادی هم بسیار متاثر وبرایشان دعا میکنم-آخرشب اتفاقی خواجه نوری در یک شبکه اجتماعی پیداشد واوهم دنبال من بوده واحوال پرسی کردیم خوشحال شدم وقرارشد همدیگررا درموقع مناسب ببینیم.