loading...

پیچیده اما ساده مثل بارون

روز نوشت و خاطرات شخصی

بازدید : 265
دوشنبه 2 شهريور 1399 زمان : 12:38


به نام خدا
دقایقی دیگر دومین روز شهریور است؛ تولد برادرم مسعود؛ که پارسال نمیدانم چطور شد اشتباه کردم این تاریخ را-معمولا در اولین دقیقه شروع روز تولد عزیزانم تولدشان را تبریک میگویم واین عادت همه شده-وتصورکردم ۲۰ شهریوراست واو تعجب کرده بود چطور یادم رفته؟ومن خجالت کشیدم وچند روز بعد ناگهان فوت کرد وروز۲۰ شهریور-همان روزی که درذهنم آمده بود دفن شد وشد تولدی دیگر-وحال یادش را گرامی‌میدارم وبه روانش درود می‌فرستم وتولدش را تبریک میگویم-فردا همچنین تولد الهام است که تولدش را تبریک گفتم وبرایش سلامت وسعادت آرزو دارم-دم ظهرسری به یکی از دوستان زدم وسندی را امضاکردم که لطف کرده بودند تلفنی انجام دادند وبه ابوذرهم سری زدم ودر مغازه اش کارت کشیدم تا امتیازاتم بالاتر برود واز بین نرود-سری به ملکوتی هم زدم وضمن تجدید دیدار نزد اوهم کارت کشیدم وخوش وبشی کردم وتوصیه کردم با ایران کارت هم قرارداد ببندد؛امکانات خوبی دارد ومشتری محوراست-برای مناسبت امروز خودم رفتم با سلیقه خودم هدیه خریدم وخوشم آمد وبعدا هم خوششان آمد؛خرسندشدم-تلفنی با خانم مهندس برای کارهایش ویکی از دوستان دیگرهم جداگانه صحبت کردم؛ راه کارهایی برای حل مشکلاتشان به ذهنم رسید که امیدوارم به نتیجه برسد-درخصوص ملک پدرم با چند نفرصحبت کردم وان شالله حل شودو مشکلی نباشد-سری به یک فروشگاه خشکبار زدم وخریدکردیم واقلام خوب وبا قیمتی مناسب داشت-یکی از عزیزان درخصوص کارها وموکلینش اطلاع داد؛ خداقوت گفتم-امید هم برای تقدیم لایحه دفترخدمات قضایی رفته وچون شماره ۱۶رقمی‌پرونده مستقل نداشته احتمالا باید برای تقدیم لایحه خودش به نزد بازپرس برود-سرشب رفتم به یک فروشگاهی برای خرید وخرید هم کردم وچون زیاد بود به آرمان گفتم با مادرش بیایند که نزدیک هم بود واطلاع هم ندادند که نمی‌آیند ومن چون با موتوربودم خجالت زده آنهارا پس دادم؛اینهم داستانی بود.-حسن دقایقی پیش اطلاع داد دوستش درجاده قم تصادف کرده وفوت کرده متاثرشدم وتسلیت گفتم.-آقای آلبود ویرج تماس گرفت وحالم را پرسید ومرا یادش نبود خیلی؛ درنوجوانی ایشان مسوول محیط زیست استان بود وانسان بسیار باسوادی واز او خیلی چیزهایادگرفتم؛برایش سلامت آرزودارم-با خسروانجام نیز که نقشی بزرگ وپرررنگ درمن دارد والان دربخش خصوصی است به لحاظ سوالی از دوستان تماس گرفتم واحوال پرسی کردم-مولایی نگران پرونده اش بود ونتیجه آن که گفتم وکیل دنبال می‌کند؛ قدری طولانی شد این کار گویا.

سرمقاله روزنامه شیراز نوین 2 شهریور ماه 1399
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی